به گزارش رسانه خبری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، آخرین نشست مثنویخوانی «بشنو از نی» در فصل پاییز با حضور علاقهمندان به مولانا در فرهنگسرای گلستان برگزار شد و سپیده موسوی کارشناس این نشست، ضمن خواندن اشعار مثنوی مولانا، به شرح و تفسیر آن پرداخت.
در ابتدای جلسه، سپیده موسوی به مباحث بیان شده در جلسات قبل اشاره کرد و گفت: در جلسه قبل گفتیم بعد از آنکه حلاج را بر دار آویختند، او را آتش زدند و خاکسترش را در رود دجله ریختند. این کار را به این دلیل انجام دادند که آرامگاه او بعداً محلی برای صاحبدلان نباشد. در حقیقت مخالفان او حتی بیم داشتند که مبادا آرامگاه او زیارتگاه بسیاری از انسانها شود. اما حلاج در ذهن ایرانیها باقی ماند و هیچ گاه پاک نمیشود.
وی ادامه داد: به صورت کلی گفته میشود که تصوف بر سه دسته است: تصوف زاهدانه خانقاهی، تصوف عاشقانه خانقاهی و تصوف عاشقانه شعری. تصوف زاهدانه خانقاهی به معنای عبادتهایی است که بر اساس سیره پیامبر و ائمه توسط صوفیان در خانقاه انجام میشده است. صوفیان در این مرحله در خانقاه، خود را از بقیه جدا کرده و عبادت میکنند. به همین دلیل است که پوشش و آداب و رسوم مخصوص به خود را دارند. در ادامه این راه، چیزی به نام عشق و محبت در عرفان به وجود میآید. این مسئله باعث میشود خانقاه وجود داشته باشد اما تصوف به سمت عشق و محبت میرود و تصوف عاشقانه خانقاهی به وجود بیاید. عطار، مولوی و سنایی از نمونههای تصوف عاشقانه خانقاهی هستند. این تصوف، مرحله دوم از تصوف عرفانی است. مرحله سوم از تصوف نیز عاشقانه شعری است. به این معنی که مسئله تصوف عاشقانه وارد شعر شده و در قالب ادبیات خود را نشان داده است. جالب است بدانید که عمده اختلافات بین شاعران و عارفان بر سر این مراحل است. برای مثال، عدهای از شاعران معتقدند که حلاج در مرحله دوم مانده است، در حالی که عدهای دیگر معتقدند او وارد مرحله سوم شده است.
موسوی اضافه کرد: یکی از مواردی که باعث ایجاد اختلاف بین شمس و مولانا شده است، همین مسئله است. این دو نفر، علیرغم تعلقاتی که به یکدیگر دارند، در مواردی با هم اختلاف نظر دارند. یکی از این موارد، مسئله حلاج است. در حقیقت، یکی از مواردی که باعث اختلاف بین دیدگاه این دو نفر شده است، ماجرای بایزید بسطامی و حلاج است. از همین منظر، عمده اختلاف نظر شمس و مولانا بر سر موضوع شطح است. مولانا بر این عقیده بوده است که انا الحق گفتن حلاج اصلاً نشاندهنده خودخواهی او نیست، اما شمس اعتقاد داشت که وقتی کسی در مقام مستی روح است، چگونه میتواند از خود حرف بزند و «انا» را بر زبان بیاورد؟ بنابراین، معتقد است که این انسان (حلاج)، حتی مرحله مستی روح را نیز تجربه نکرده است. از دیدگاه شمس چهار مرحله مستی وجود دارد که یکی از این مراحل، مستی روح است. از همین منظر، شمس اعتقاد دارد حلاج نتوانسته به صورت کامل مرحله مستی روح را تجربه کند و به همین دلیل، مقام عرفانی بسیار پایینی را برای حلاج در نظر میگیرد. در مقابل، نگاه مولانا به حلاج بسیار وسیعتر است.
وی به اختلافات دیدگاهی در شمس و مولانا اشاره کرد و گفت: ایراد دیگری که شمس بر حلاج میگیرد این است که میگوید حلاج به مرحله یقین نرسیده است. مقوله یقین، از اهمیت بسیار زیادی در عرفان برخوردار است و هر کسی نمیتواند به آن برسد. عدهای معتقدند که یقین یک مقام است و عدهای دیگر، آن را یک نوع حال میدانند. یقین بر سه دسته طبقهبندی میشود؛ علمالیقین، عینالیقین و حقالیقین. علمالیقین به این معناست که من نسبت به آن مسئله چه چیزی میدانم. مولانا مثال زیبایی را برای این مسئله زده و میگوید وقتی شما از کسی میشنوید که آتش چیست، تنها وارد مرحله علمالیقین شدهاید، چرا که تنها فهمیدهاید که آتش چیست. حال وقتی آتش را به عین میبینید و به عبارت بهتر، آن چیزی را که شنیدهاید به چشم میبینید، وارد مرحله عینالیقین شدهاید. در نهایت، وقتی وارد آتش میشوید و جسم و روحتان در آن میسوزد، وارد مرحله حقالیقین شدهاید. مولانا اعتقاد دارد که حلاج در مرحله حقالیقین بوده است و وجود او و خداوند یکی شده است. در مقابل، شمس چنین اعتقادی ندارد.
موسوی بیان کرد: اختلاف نظر دیگر شمس و مولانا بر سر این است که شمس اعتقاد دارد که مرحله هو الحق، برتر از مرحله انا الحق است. از همین منظر، میگوید که اگر حلاج میگفت هو الحق، قطعاً مرتبه بالاتری داشت و او نباید عبارت انا الحق را به کار میبرد. مولانا نقطه مقابل این عقیده را دارد و میگوید انا الحق بالاتر از هو الحق است. چرا که شخصی که برای خداوند هو را به کار میبرد، خود بودنش را پذیرفته است و هنوز در وجود پروردگار حل نشده است. در حقیقت، دو وجود مستقل را در نظر گرفته است. در حالی که همه چیز دنیا در وجود خداوند قرار گرفته است. اختلاف بعدی شمس و مولانا بر سر این است که شمس میگوید عبارت انا الحق، سخن بسیار بیپروا و گستاخانهای است. در نقطه مقابل، مولانا اعتقاد دارد که انا الحق، سخن بسیار بهجا و رمزآلودی است. تاکنون برخی از اختلاف نظرها بین مولانا و شمس در نگاه به حلاج را بررسی کردیم. در جمعبندی باید بگویم که ما به هیچ وجه نمیتوانیم شمس را یک صوفی خانقاهی بدانیم و او را در این دستهبندی جای بدهیم. اتفاقاً شمس یک ولی و شیخ کامل است که تمام مراحل عرفان را طی کرده است. به همین دلیل است که در این قضیه (ماجرای حلاج)، اختلاف نظرهایی بین شمس و مولانا وجود دارد.